- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با خداوند
اشکـی برای چـشم ما گـهگـاه دادید مـا را مـیان شـهـر گـریه راه دادید ما ذرّهای بـودیم لـیکـن از عـطـایی کـوه کـرامـت را بـه پَـرِّ کـاه دادیـد نـالایـقـیـم امـا گـهـی نـجـوا و نـالـه گاهی ز سوز جان به دلها آه دادید گر چه بدیم اما به خوبیِّ خود از لطف همواره ما را پاسـخی دلخـواه دادید بـر قـلـبهای تـیـرۀ ما از رخ خود بر شـام تـار ظـلـمتِ دل مـاه دادیـد در روضۀ اربابـمان ما را نشانـدید یعنی گـدا را رخصتی بر شاه دادید مـا قـدر نـشـنـاس شـمـا بـودیـم امـا با این هـمه ما را دوبـاره راه دادید
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی میکنی با نمک نشناسها هر بار خوبی میکنی من گرفتار دل بیـمارم و حالـم بـد است تو پرستاری و با بیـمـار خـوبی میکنی روز و شب با اینکه من، ای مهربانِ من، تو را میدهم با هر گـناه آزار، خوبی میکنی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
در سحر چشم که گریان بشود خوبتر است سائلت پـاره گریبان بشود خوبتر است گرچه موسیست مناجاتی طور تو ولی گر خدا همدم چوپان بشود خوبتر است روسیاهی که به هـمراهی خـوبان برود بر در کهف نگهبان بشود خوبتر است ابر رحمت توئی و از همه من تشنه ترم تشنه گر خرج بیابان بشود خوبتر است انـدکی نـیز مرا هم بنـشان پیـش خودت میزبان همدم مهمان بشود خوبتر است به طـبـیـبان دگر نـسـخـۀ ما را مـسـپـار درد با دست تو درمان بشود خوبتر است تا درسـتم نکـنی دست از این در نکـشم این گدا دست به دامان بشود خوبتر است بعد هر معصیت از خوف بههم میریزم عبد اگر زود پیشمان بشود خوبتر است آنـقـدر سـیـنـه زنم تا که نـجـاتـم بـدهـی آتش اینگونه گلستان بشود خوبتر است گر بـنا هـست کـسی واسـطـۀ ما بـشـود ضامنم شاه خراسان بشود خوبتر است اشک خوب است که با مرثیه آغشته شود فیض وقتی که دو چندان بشود خوبتر است دوست دارم دم افـطـار کمی تـشنه شوم نوکر شاه که عطشان بشود خوبتر است نام ارباب خودش مظهر اسماء خـداست ذکر العفو حسین جان بشود خوبتر است
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
بـا گـریـه آمـدم، اِغـفِـر لِیَ الـذُّنُــوب حـالا که در زدم، اِغـفِـر لِیَ الـذُّنُوب رسوایی از من است آقایی از شماست تو خوب و من بدم، اِغفِر لِیَ الذُّنُوب بـیـهـوده مـیدوم، دور و بَـر خـودم گُم کرده مقـصدم، اِغـفِر لِیَ الـذُّنُوب تـو خـواسـتی که من یـا ربّـنـا کـنـم دیگـر نـکـن ردم، اِغـفِر لِیَ الـذُّنُوب شرک خفی زیاد توحید من کم است انـگـار مـرتـدم، اِغــفِـر لِیَ الـذُّنُـوب حق رضا بـبخـش، حـق رضا بخـر دلـتـنـگ مـشـهـدم، اِغـفِر لِیَ الذُّنُوب بال مـرا نـچـیـن این بـال آبـروست من جـلـد گـنـبـدم، اِغـفِر لِیَ الـذُّنُوب هـر سالـه کـربـلا مسـتـانـه رفـتـهام یا رب به هر قـدم، اِغـفِر لِیَ الذُّنُوب
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
وای بر من که دگر بال وپَری نیست که نیست سحر و نافله و چشم تری نیست که نیست چشم ها هرز شد از بس که تنزل کردند آه،در چشم، حیا و حذری نیست که نیست من به هر در که زدم رو به دلم باز نشد جز در مرحمتت حال دری نیست که نیست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
به امـیـد آمـدهام خـانه خـرابـم نـکـنـی هـمه کـردنـد جـوابـم تو جـوابم نکـنی همه هستیِّ من این قطره اشک است خدا وای اگر رحم بر این چشم پرآبم نکنی به ثـوابـی که نـدارم چه امـیـدی بـنـدم آب چون نیست طلبکـار سرابم نکـنی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
سفره باز است، بیایید، غذا آماده است هرکجا صحبت توبه است، خدا آماده است شهر را با خبر از سفرۀ احسان سازید آن کریمی که کشد ناز گدا، آماده است خوب یا بد همه آئید که دعوت شدهایم که در این بزم برای همه، جا آماده است قبل از آنی که دهان باز کند هر بیمار پیش رویش همه اسباب دوا آماده است پَـر پـروازی عـنایت شده بالی بـزنـیم اهل عصیان به کجایید؟ هوا آماده است چه شود این سحر جمعه بگوید زهرا: که برات سـفـر کـربوبـلا آماده است
: امتیاز
|
مناجات با خداوند
بر بیکـسان پـناهی، یا رب الهی العفو کن سوی ما نگاهی، یا رب الهی العفو ای مهـربان خـدایـم، ذکـر من و نـدایم بگذر تو از خـطایم، یا رب الهی العفو من بندهای گنهکار، بیحاصلی خطاکار تو مهـربان و دادار، یا رب الهی العفو بر حال من نظر کن، از جرم من گذر کن شام غـمـم سحر کن، یا رب الهی العفو سوی توأم شـتابان، شرمنده و پشیـمان وای از دلِ پریـشان، یارب الهی العفو مهر تو جاودانی است، کار تو مهربانی است این بهترین نشانی است، یارب الهی العفو من غرق در گناهم، بنگر چه روسیاهم تـنها تویی پـنـاهـم، یا رب الهی العـفـو با اشک نیمۀ شب، ذکر تو بر سر لب از تـوبـهام لـبـالـب، یارب الهی العـفـو ای منتهای رحمت، ای رسم تو محبت بر سـائـلان عـنایت، یارب الهی العفو ای که همه امیـدی، ما را چو آفـریدی جز معصیت ندیدی، یارب الهی العفو گر که ز تو گسستیم، گر توبهها شکستیم ما بـنـدۀ تو هـستـیم، یارب الهی العـفو این دل شکستهها را، بخشش نما تو یارا دیگر به حق زهـرا، یارب الهی العفو ای جاودانه داور، از جرم ما تو بگذر جانا به حق حـیـدر، یارب الهی العـفو یارب به حق طاها، حق علی و زهرا اِغـفـِر لَـنـا اِلههـا، یـارب الهـی العـفـو
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
به خسته حـالـیم ای پادشاه ارحمنی به اشک چـشم تـرم یا اِله، ارحمنی کشاندهام سرِ این سفره اعـترافـم را نـمـانـده از نـفـسم غـیـر آه ارحمنی کرم نما کمی آغوش خویش را وا کن رسیده بـنـدۀ گـم کـرده راه ارحمنی به قـدرِ خـوبـیِ تـو بـا گـنـاه آمـدهام مکن عـقوبت این روسـیاه ارحمنی شکسته بال و پرم، خستهام، نگاهم کن پـنـاه ده بـه منِ بـیپـنـاه، ارحـمـنـی بریدهام من از این نفْسِ خانمان سوزم جـدا شدم دگر از هر گـناه ارحمنی هزار مرتبه بخـشیدی و خطا کردم دوباره خـستهام از اشتـبـاه ارحمنی مـیـان میـکـدهات نـالـه مـیزنـم آقـا فـقـط به خاطر قدری نگاه ارحمنی حسین از منِ آلوده دستگـیری کرد در آمدم به چه سختی ز چاه ارحمنی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
در گـنهکاری ز بس مشهـور هستم هر کـجـایی میروم مقـهـور هـستم طـعـنـۀ مـردم به من، دردی نـدارد درد من این است که از تو دور هستم بال پـرواز مـرا غـفـلـت شـکـسـتـه در حصار جهل خود محصور هستم غافـل از سرمایۀ عمرم که طی شد در سـراشـیـبـی تـنــد گــور هـسـتـم مـعـصـیـت هـای زیـادم را نــدیــدم بر عـبـادات کـمـم مـغـرور هـسـتـم ذرهای سخـتـی صـدایـم را در آورد این همه نعمت، ولی من کور هستم حق من عریانی و بی آبرویی است با بـزرگـی خـودت مـسـتـور هـستم سـر پـرسـتـم بـاش در بـازار دنــیـا کـودکی ناپـخـتـه و محـجـور هـستم سـائـلـم، دور و بـر بـاب الــجـوادم در شـعــاع انـتـشـار نــور هــسـتـم وقت جـان کـنـدن به دنـبـال رضایم مـثـل سـلـمـانـی نـیـشـابـور هـسـتـم خـــادم زوّار اربـــابــم حــســیــنــم از تـبار فُـطـرس و منـصـور هستم دوست دارم روضه را، پس در قیامت با غـم ارباب خود مـحـشـور هـستم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
تـا به کی بـا دل آواره پـریـشان بـاشـم همه ردّم بکنند از خود و حیران باشم رفتم از کهف تو بیرون و زمین گیر شدم حقّم این است که اینقـدر هراسان باشم دامن آلوده مـنم دست دعـایم خالـیست تو لـیـاقـت بده تا دست به دامـان باشم خشکسالی ثواب است به عمرم ای وای وای اگـر تا به دم مـرگ بـیـابان باشم کاش در موقع غفـلت تو نگاهم نکـنی کاش در موقع غـفلت ز تو پنهان باشم من نه آنم که چو یوسف بکنم دل ز گناه نـفـس را پـا بـزنـم راهـی زنـدان باشم آرزو عـیب نباشد به من و میخـواهم در نجف پیش علی باشم و دربان باشم هرکجا حرف حسین آمده جنّات من است چه صفایی است اگر محضر جانان باشم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
از گـرد ره رسیـدهام و آخر شب است این تازه کار نوکر زهرا و زینب است من دست خـالـی آمدهام دست پُـر توئی فرق خدا و بنده همین اصل مطلب است جـا مـانـدهام ز مـاه نـبـی ایـهـاالـکـریـم رحمی به عبد خسته که در تاب و در تب است آنـقدر تا به حال که بخـشیـدهای ببخـش زیرا شبیه بخشش یک ماه امشب است کار تو بخـشـش است و قـبولی توبهها اما همیشه کار من العـفو و یا رب است دارد دوبـاره دست گـنه بسـته میشـود تقدیر من ز لطف تو احیای هرشب است ذکر عـلی عـلی است صفـای زبان من ذکر حـسین حسین مرا زینت لب است هی میزنم به سینه به مُـشت گـره شده یاد شکسته سینه که در زیر مرکب است میگفت خواهری به دل خون و سر زنان ای وای قـتـلـگـاه ز نـیـزه لـبا لـب است ای کـشـتـۀ فـتـاده بـه هـامـون، بـرادرم جسمت چقـدر زیر سنان نامرتب است تیر سه شعـبـهای که فرو رفـته بر تنت بر قلب تو نخورده که بر قلب زینب است
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
آوردهای دوبــاره بـدهـکـارمـان کـنـی فکری به حال غم زده و زارمان کنی اینـجـور که دوباره به ما راه میدهی اصلا بعـید نیـست طـلـبـکـارمان کنی گرچه نمودهام ز گـنه خوار نفس خود یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی تو مـهـربـان تـریـنی و اصلا نمیشود بـا آتـشِ جـهـنّـمـت، آزارمــان کــنــی ما را زمین زده است گناهان بیشمار بایـد که فکـرِ این دل بـیـمـارمان کنی من آمـدم دوبــاره رفـیـقـت شـوم خـدا لطـفی اگر کـنـی تو و بـیـدارمان کنی این چـشم ها که بوی شهـادت نمیدهد تـا با شـهـیـد کـربــبـلا یـارمـان کـنـی با گـریههـای فاطـمـهات گریه میکنیم تا روضهخوان روضه دیوارمان کنی آتـش گـرفـتهایـم در این اضـطراب تا پهـلـو شکـسته از تب مسـمارمان کنی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم زیر سنگـیـنی اعـمالِ پـریـشان مُردیم رمضان است، بیـائـید سبکبـار شویم میتـوانـیم در این ماه به قـرآن برسیم میتـوانیم در این ماه، عـلـیوار شویم مـاهِ مـهـمـانیِ حـقّ است، بیـائـید همه تا نمکخوردۀ این سفـرۀ افـطار شویم چـشمها را بـتکـانـیم در این ماهِ زلال با دو آئـیـنـه هـمه راهـیِ دیـدار شـویم زین کنیم اسب، رفیقان سفری در پیش است جای اُتراق نَه اینجاست، خبردار شویم سِرِّ سی جـزء به سی روز فرو میآید هان! رفـیـقان! همه آئـینۀ اسرار شویم یازده ماه گذشت و خبـر از عشق نشد با خداوند، در این ماه مگـر یار شویم رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
باز هـم دارد به من مـولا محبت میکند بین خوبان از من بد نیز دعـوت میکند توبه کن، آغوش وا کرده خدای مهربان گوش کن تا بشنوی دارد صدایت میکند من فراریام ولی، دائم خودش دنبالم است در بـزرگی و کـرم دارد قـیـامت میکند میشود محبوب مولا، نور چشمی میشود از گـناهـش هرکه اظهـار ندامت میکند هرکسی یک جور در این راه خالص میشود شیـعـیـان را آزمـایـش با ولایـت میکند هر که در پای ولایت مثل زهـرا ایستاد اجر و مزدش را خود حیدر ضمانت میکند ما دعای دست مجروحیم، زینب شاهد است هر چه بر ما میرسد زهرا عنایت میکند در میان کوچه تنها بود، بی بی را زدند هر که زهرایی شود احساس غربت میکند ریشههـای چـادر خاکی امید شیعه است گریه کن ها را خود زهرا شفاعت میکند
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
از ایـنکه بیوفـایـم، خـیلی دلـم گـرفته بـاید به خود بـیـایم، خیـلی دلـم گرفته أُدعونی أَستجب را خواندم ولی از اینکه لنگ است هر دو پایم، خیلی دلم گرفته در خود شکستم از بغض، گفتم میانِ سجده: با اشـکِ بی صـدایم، خیلی دلـم گرفته یارب «ظَلمتُ نفسی»، یارب «إلهی ٱلعفو» درمـانـده و گـدایـم، خـیـلی دلـم گرفته یک عده با چه شوقی حاجت روا شدند و من تحـبـس الـدّعـایم، خیلی دلم گرفته دل ذکرِ «لاطبیبَ مَن لا طبیب» دارد قـدری بـده شـفـایـم، خـیلی دلـم گـرفته ردّم نکـن! به وٱلله جـز تو کسی ندارم کـاری بکـن بـرایم، خـیـلی دلـم گرفته «دست از طلب ندارم» اینها همه بهانه ست دلـتـنـگِ کـربـلایـم، خـیلی دلم گرفته!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
دخـیـل بـسـتهام امشب پَـرِ عـبـایت را مگـر نگـاه کـنـی حـال این گـدایت را ز من زُراره بساز ای امـامِ خـوبـیها خـدا به دست تو داده فـقـط هـدایت را دعـای من که به جـایی نـمیرسـد آقـا هـمیشه خـواستهام از خـدا دعـایت را دعای جامعه خواندی، و خواندم و دیدم فـکـنـده بـر سـرِ من سـایـۀ لـوایـت را دلم هوای تو کرده است، اَیُها العَطشان خـدا نصیب کـنـد خـاک سامـرایت را دلیل گریۀ من روضههای غربت توست خدا نگیرد از این چشم روضههایت را چگونه حُرمتِ تو مسـتدام مانـده، بگو شکست دشمن دون قلب پر بـلایت را امـامِ سـامـره، ای سـامـرا عــزادارت چگـونه بـاز کـنم در غـمت روایت را نــوشـتـهانـد مـقـاتـل غـریـب افــتـادی گرفت زهرِ ستم یک نَفَس صدایت را میان هـجـره تنت مثـل بـید میلـرزیـد کبود کرد همین زهر، دست و پایت را هـمینکه پـای نهادی میانِ بـزمِ شراب شکست بغضِ تو، چون جَدِ سرجدایت را به چوب کینه پلیدی نوازشش میکرد مُـخـدَّرات همه دیـدنـد، این جـنایت را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
فـیـض مـدام، سـلـســلـۀ نــورِ دائـمـی پـور جـواد ابن رضـا سـبـط کـاظـمی تا پـایۀ امامت و دین از تو قـائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
طلوع صبح میپرد دو پلک من برای تو دلم عجـیب میکـند هـوای تو، هـوای تو و بعد از آن دو چشم من پُر از خیال میشود و چکـه چکـه میکـند به راه آشـنـای تو اگر چه تا به حال من ندیـدهام رخ تو را ولی چه ساده میرسد به گوش من صدای تو فـضای خـانۀ دلـم پُـر از گـلاب میشود همین که گریه میکنم دوباره پا به پای تو چه شاعرانه میشود اگر شبی دو چشم من نگـاه خود بیـفکـنـد به چـشم دلـربـای تو سوال بیجواب من پر از نیاز و خواهش است شود که بوسهای زنم به خاک سامرای تو؟! عجـیب غـصهای شده نـبـودنت مـیان ما عجیب قصهای شده دوباره ماجـرای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
قـلـم به سمت شکـوهـت قـدم قـدم آمـد به سمت دفـتـر شعـرم خـود قـلـم آمـد دوبـاره حـس ســرودن گـرفـتـهام آقـا و بـا اجـازۀ دسـتـت بـگـو... دلـم آمـد هنوز مرقـد تو سامـرای عـشاق است بدون عـشق مگـر میشود حـرم آمد؟ میان مـسجـد اعـظم، گـدای سامـریام و جامعه، شب جمعه، چه با کـرم آمد اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها حـریم حرمت تو قـابل شکـستن نیست و شأن نام تو در این زبان الکن نیست همیشه چهرۀ تو رنگی از تبسم داشت بگو که سنگ ابوهاشمت تکـلم داشت چهار روز عزیزی که روزه مستحب است جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت هر آن که چهرۀ نورانی تو را میدید درون چشمۀ قلبش غدیری از خم داشت چقـدر خواست تو را سرزنش کند امّا همیـشه این مـتوکـل سرِ تـوهّـم داشت اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
روشنتر است این پسر از ماه صورتش گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش ماه رجب به مـاه عـرب چـشم دوخـته معـلول خیـره ست به دقت به عـلـتـش مــاه تـــمــام اول مــاه رجـب رســیـد قـد قـامت الصلـوة به قد و به قامـتـش شـد اولـیـن مـحـمـد بـعـد از پــیــامـبر آمـد ز دسـتهـای عـلـی هـم نـبـوتـش چون آفتاب، وقت طلوع و غروب خویش عمری نشسته کوه دو زانو به خدمتش پلکش دلیل روز و شب است و به این دلیل باید که کوک کرد زمان را به ساعتش در آفتاب ظهر، زمین سایهاش کم است خاص است قهر حجّت و عام است رحمتش از شرق تا به غرب جهان،نه بزرگتر قـلب من و تو است حـدود حکـومتـش قارون اگر شود همۀ عمر چون گداست در محـضر تو هرکه بنازد به ثروتش این سو پدربزرگ حسن آن طرف حسین باید که غبطه خورد به شکل سیادتش بـوده عـلـی اگرچه پـسرخـوانـدۀ نـبی گـشـتـه مـحـمـد اِبْنِ عـلـی بـا ولادتـش دائیش قاسم است و رقیه ست عمهاش از این مسیر رفـته به زهـرا شباهـتش هـمـبـازی رقـیــه و دلــواپـس عــمــو شد شرح روضه مـدت عـمر امامتـش در ظاهرش گرفتن مجـلس برای عـلم در اصل شرح روضه فقط بوده علتش تا روضـۀ حـسیـن شود زنـده نُـه امام مسمـوم هم شـوند میارزد به قیـمتـش
: امتیاز
|